ارتقای دانش در کارگران: ارتقای بهرهوری کارکنان و کارگران یکی از موضوعات مورد توجه دولتهای آلمان بوده است. این مساله آن زمانی بیشتر خودنمایی میکند که در جریان بحران مالی 2008 غرب که آمریکا و اروپای غربی با مشکلات اقتصادی جدی روبهرو شدند، شرکتهای آلمانی که به جهت کاهش تقاضا بیکار شده بودند، به جای اخراج کارکنان و کارگران خود، آنها را به دورههای آموزشی اعزام کردند و در واقع به جای کار و تولید، به ازای آموزش و ارتقای مهارت به کارکنان خود حقوق پرداخت میکردند. همین امر باعث شد پس از عبور نسبی از بحران و آغاز تولید، کارکنان و کارگران با مهارت و بهرهوری بالاتری مشغول به کار شوند.
مدیریت واردات: اگرچه اقتصاد آلمان در دوره شکوفایی نوین خود اقدام ویژهای برای کنترل واردات صورت نداد و بخش مهمی از پایههای تولیدی آن در دهههای پیشتر اتفاق افتاد اما این کشور با یارانههای صادراتی و به طور همزمان تعرفههای وارداتی شرایط را برای تقویت تولید ملی و ارتقای صادرات خود و در مقابل کاهش واردات فراهم کرد.
کار و کارپرستی: مطالعات جامعهشناختی نشان میدهد فرهنگ کار در میان جامعه آلمان به یک ارزش تبدیل شده است. در نزد مردم آلمان کار عیار اخلاقی دارد، بدین معنا که به صورت احساس وظیفه شدید و محکمی درآمده است. در این فرهنگ کار یک وظیفه است و نه فقط یک اشتغال. کارگر آلمانی غرور و افتخار سنتی و شغلی خود را در کارکردن مییابد و آن را به منزله نوعی امتیاز تلقی میکند و همه چیز را از دیدگاه کار ارزیابی میکند.
مدیریت و روح ابتکار و اختراع: یکی دیگر از ویژگیهای فرهنگی جامعه آلمان، حاکمیت روحیه ابتکار، خلاقیت و اختراع است. در واقع ذات و فرهنگ اقتصاد دانشبنیان در نخبگان این کشور ملکه شده؛ به نحوی که موتور اصلی پیشرفت اقتصادی این کشور را طی دههای اخیر تشکیل داده است. نتیجه این امر تقویت صادرات دانشبنیان آلمان بوده که به ارتقای قدرت اقتصادی آن کمک جدی کرده است.
پسانداز و سرمایهگذاری: مطالعات زیادی انجام شده که نشان میدهد سرمایهگذاریهای بخش خصوصی نقش مهمی در پیشرفت اقتصادی آلمان پس از جنگ داشته است. این منابع سرمایهای از محل پساندازهای مردم و سپس جهتدهی این منابع به سمت تولید شکل گرفته است. به طورکلی آلمانی به ذخیره کردن و صرفهجویی گرایش دارد. آلمانی از تاریخ گذشته خود آموخته است که قانع زندگی کند و تا آنجا که ممکن است ثروتمند شود. با افزایش سطح درآمد عمومی، مردم آلمان آموختند چگونه زیاد پسانداز کنند و بر اثر افزایش آهنگ پسانداز، چگونه سرمایهگذاریهای زیاد و پیشرفتهای سریع اقتصادی کنند و افزایش ثروتمندی را تحقق بخشند (برگرفته از کتاب روح ملتها، نوشته آندره زیگفرید- جامعهشناس و اقتصاددان فرانسوی- ترجمه دکتر احمد آرام- صفحات 189 تا 197).
الگوی صحیح مصرف: آلمانها در مصرف نیز از الگویی به نسبت مناسب پیروی میکنند. علاوه بر کالاهای شخصی و صنعتی، در مصرف منابع عمومی نیز آلمانها رویه مناسبی دارند. به عنوان مثال طی سالهای اخیر الگوی مصرف آب آلمانها تحت تاثیر فرهنگ عمومی تا حد زیادی بهبود یافته است. میزان سرانه مصرف آب در این کشور در سال1990 در حدود 145 لیتر بوده که طی سالهای بعد به مرور بهبود یافته، سال 1995 به حدود 132 لیتر، سال 2000 به حدود 129 لیتر و سال 2005 به حدود 127 لیتر رسیده است.
فرهنگ حمایت از تولید ملی: اگرچه کشور آلمان هماکنون سیاستهای جدی برای کنترل واردات اتخاذ نمیکند اما به صورت دائم تراز تجاری آن مثبت است. این بدان معناست که مجموعه سیاستهای اقتصادی این کشور و نیز فرهنگ اقتصادی توده مردم به نفع تولید و صادرات و علیه واردات عمل میکند. به عنوان مثال طی سالهای بحران اقتصادی غرب (سالهای 2008 تا 2010) مشاهده میشود مردم آلمان از مصرف کالاهای خارجی که گاهی دارای اختلاف قیمت و کیفیت فاحش نیز هستند به قصد کمک به تولیدکننده هموطن خود خودداری میکنند.
برچسب : نویسنده : asadiebadi بازدید : 132